امیر عباسامیر عباس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره
آیلی کوچولوآیلی کوچولو، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

❤از وقتی که تو اومدی... ❤

محرم 91 (1)

سلام بازم معذرت به خاطر غیبت و تاخیر اینترنتمون خرابه الان دارم این پستو از دانشگاه میذارم واسه گل پسر ناززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززم.  امیر عباس مامانی امسال اولین محرم عمرتو تجربه میکنی نازنینم پارسال این موقع تو دل مامانی بودی الان تو تمام وجودمی ... ماه رمضون یه دست لباس مشکی برای محرمت گرفته ام که میپوشونم بهت امیدوارم خدا قبول کنه.. راستی اونموقع ها که هنوز عباسیییی مامان تو دلم نبود مامانی خواب میبینه که یه پسر سقا شده تو بغلمه بهم گفت الهام تو حتما همین زودیا مامان میشیو یه گلپسر به دنیا میاری اگه بچه ات پسر شد حتما سقاش کن برای همین منو بابایی برای امیرعباس لباس سقا گرفتیم خیلی بهش میاد ان شاء...
29 آبان 1391

عکس

شهرزاد جان دوست خوبم چهارشنبه گذشته که زحمت نگهداری امیرعباسو کشیده بود، تا من با خیال راحت برم سر کلاس لطف کرده یه سری عکس قشنگ از گلپسرم گرفته ، میذارمشون تو این پست تا امیرعباس مامان بزرگ که شد قدر دان زحمات خاله شهرزاد باشه...   شهرزاد جان خیلی دوستت داریم منو امیرعباس ...
22 آبان 1391

نه ماهگی و پنجمین و ششمین دندون

امیرعباس مامان حالا نه ماه رو پشت سر گذاشت الهی قربونت برم ان شاءالله صد ساله شی نه صد بیست ساله شی نه صدو بیست سال کمه همیشه زنده باشی... باورش خیلی سختته خیلی زود گذشت باورم نمیشه 18 ماهو با تو بودم تویی که الان شدی همه وجودم بود و نبودم امیرم عاشقتم خیلی دوستت دارم گاهی نمیدونم چطور این عشقو ابراز کنم .فکر حتی ثانیه ای بدون تو بودن نابودم میکنه. هرچی به یکسالگی نزدیکتر میشی استرس من واسه جشن تولد تو بیشتر میشه..  دیروز صبح امیرعباسو بردم مرکز بهداشت چون پسر مامان این ماه خیلی مریض شد همش میترسیدم که  وزن نگرفته باشه اما خداروشکر خانومه گفت همه چی خوبه امیرعباسم 500گرم وزن گرفته بود..   &nb...
22 آبان 1391

نه ماهگی..

پسرک ناز مامان امروز نه ماهه شد الهی مامان فداش شه الان میخوام ببرمش مرکز بهداشت واسه چکاپ نه ماهگی ان شاءالله برگشتم مفصل شرح میدم این ماهی که گذشت رو.. راستی از مرکز بهداشت میرم خونه مامانی اخه مامان گلی(مادربزرگم) اونجاست..
20 آبان 1391

بای بای

 سه شنبه که گذشت با عمه ها و عمو مرتضی رفتیم بوستان ولایت واسه تماشای تئاتر شب افتابی اما به علت اینکه فضای باز بود وهوا کمی سرد و همچنین سروصدای بلند و ترسناک و... امیرعباسی مامانو با خودمون نبردیم امیرعباس موند پیش مامانی(مامان من) به گفته مامانی بهش خیلی خوش گذشته بود براش غذا و شیرگذاشته بودم واسه همین خیالم راحت بود تازه حسابی با خاله جوناشم بازی کرده بود..بعد کلی هم خوابیده بود مامانی برای اینکه من خیالم راحت باشه دایی بیچاره (محمدرضای عزیزم) زود خوابونده بود تا خدایی نکرده حسادتها وشیطنت های کودکانش موجب ازار عباسی نشه.. بیچاره داداش من خیلیم مهربونه اما.. تقریبا ساعت ٥.٣٠ پیش مامانی بود تا ١١.١٥ که اخر اخراش یکم بی حوصله شده ب...
19 آبان 1391

تولدت مبارک همسرم!!

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . تولدت مبارک   همسرم مصطفی عزیز امروز برایم بهاری ترین روز سال است امروز روز میلاد توست.. خدارا شاکرم که تورا تکیه گاهم در سختیهای زندگی همراه در شادیهای زندگی برایم افرید.. اری خداوند تورا برای من افرید تا همسرم باشی پدر باشی برای پسرمان.. دوستت دارم عاشقانه ،کنارمان بمان برای همیشه برایم همسری کن و برای پسرمان پدری.. نازنینم دستانم خالیست اما قلبی سرشار از عشق و محبت دارم که صادقانه تقدیم وجود مهربانت میکنم.   ...
13 آبان 1391

مهمونی خونه عمه مریم/تولد بابایی و عمه فاطمه/شب عید

پسر قشنگم دیشب شام خونه عمه مریم بودیم به مناسبت خرید خونه جدیدشون که مصادف شده بود با شب عید غدیر و شب تولد بابایی و عمه فاطمه که دوقلو هستند چون همه اونجا جمع شده بودند ما هم تصمیم گرفتیم کیک تولدو همونجا بخوریم در ضمن سالگرد قمری ازدواج ما هم بود سال ٨٨ شب عید غدیر منو بابایی عروسی کردیم لی لی لی.. شما خیلی پسر خوبی بودی دیشب یعنی کلا پسر خوبی هستی زیاد گریه نمیکنی خیلی اجتماعی هستی غریبی نمیکنی با همه دوستیو بازی میکنی همشم میخندی من عاشق اخلاقتم پسسرررررم. دیشب به همه خوش گذشت،فقط یکم محمدجواد پسرعمو مرتضی حالش خوب نبود الهی بمیرم براش..  وقتی تو اتاق یکم اهنگ گذاشتیم شما قبل همه شروع به نای نای کردی تو بغلم دائما در ...
13 آبان 1391

روزهای خوب..

پسر قشنگ یکی یدونه مامانی داریم به یه روز خوب نزدیک میشیم به روزهای خوب خیلی خوشحالم ، فردا شب شب عید سعید غدیرخم سومین سالگرد قمری عروسی ماست یادش بخیر چه روزی  بود خیلی خوش گذشت هم به ما هم به مهمونا هنوزم که هنوزه همه یاد میکنن از اونروزو کلی ابراز  احساساتم میکنن. اخی هنوز یادم نرفته توی ارایشگاه از استرس یه تبخال زدم اونم رولبم وای وای... هنوز یادم نرفته کفش عروسیمو خاله الهه با خودش اشتباهی برد منم تو باغ و اتلیه کفش نداشتم( داشتما کفش عروسی نبود) یادش بخیر... اما یه اتفاق خوب دیگه شنبه یه روز بزرگه روز امامت و ولایته روزیه که حضرت محمد(ص) حضرت علی(ع) روجانشین و ولی خودشون اعلام کردند و این روز برای ما شیعیان به...
11 آبان 1391